تازگی ها

1390/2/25 17:03

نویسنده : ارغوان

461 بازدید

اشتراک گذاری

سلام پسر نازمممممممم

ببخشید که دیر وبت رو آپ میکنم ایندفعه میخواستم نیام و چیزی ننویسم تا اون چیزی رو که واسش داریم دعا میکنیم اگه شد بیام ولی اون که هنوز نشده و منم دلم طاقت نیوورد که کارای قشنگت رو ثبت نکنم میدونی که مامان فراموشکاره و یهویی یادش میره ...

تازگی ها خیلیییییییییییییییییی شیطون شدی ماشالله اینقده که مامانی پشیمون شده یه نینی دیگه بیاره از سر و کولم بالا میری غرررررررررررر که فراوون و همش میخوای بغل باشی از دست تو نمیتونم حتی غذا بپزم دستشویی برم و...ولی یه وقت فکر نکنی اذیتم هاااااااااااا اینقده دوستت دارم که هر کاری کنی اشکالی نداره میدونم تو هم منو دوس داری که میخوای همش تو آغوشم باشی عسل مامان مگه نه؟ منم اوایل همش مینالیدم ولی بعد با خودم فکر کردم که مگه تا کی میتونم بغلت کنم و بوت کنم و لذت ببرم پس تا میتونم بغلت میکنم که به محض اینکه یه کمی بزرگتر بشی دیگه نمییای بغل مامان واسه آشپزی و تحصیل و مطالعه و بیرون رفتن و خوابیدن و بقیه کارا همیشه وقت هست اونا همیشه هستن و هر وقت بخوام میتونم لذتشونو ببرم اما این تویی که زودییییییییییی بزرگ میشی و من باید از ثانیه ثانیه های با تو بودن لذت ببرم و باهات باشم هر جوری که تو بخوای عسلکم همین الان دلتنگ اون روزایی هستم که مثل برق و باد گذشتن و تو الان 7 ماه و بیست و دو روزته باور نمکنم که چقدر زود گذشت .....

دوس دارم لذت و سختی و شیرینی تک تک لحظه های بزرگ کردت یادم بمونه خدا کنه یادم نره لذت اولین باری رو که غلت زدی یادم نمیره که چه جوری جیغ زدم از خوشحالی اولین باری رو که خندیدی اولین باری رو که نشستی اولین باری رو که غذا خوردی اولین باری رو که دستت رو دراز کردی تا بغلت کنم اولین باری رو که .... خدایا کمک کن تا یادم بمونه و شکر گزارت باشم واسه دریافت این هدیه بزرگ و وصف نشدنی از سوی تو

خدایا کمک کن تا به بهترین نحو برگش کنم تا هم تو راضی باشی و هم خودش ....

حالا هم چند تا عکس از قند عسلم

قندعسلم بلده بشینه