بهشت یعنی...
برای همسرم
مي داني، امروز، درست امروز چند روز است كه ...،
مي داني دست خودت نيست،
زن كه باشي،حريص مي شوي، حسود مي شوي،
به كم قانع نيستي،مي خواهي به تمامي از آن تو باشد،
مي خواهي آن عطر مردانه تنها براي تو باشد،
تنها تو ببويي،
ديوانه ايي و تمام ديوانگي ها را از بَري،
مي خواهي شهرزادي باشي تك شهريار،
مي خواهي تمامي قصه ها را تنها گوش او گوش باشد.
مي داني زن كه باشي بايد صبور باشي،درد بكشي،
مدارا كني،بغض خفه ات كند و تو لبخند بر لب داشته باشي،
بايد بغض ها را خاك كني.
اما مي داني رفيق،زن كه باشي گاهي دلت مي خواهد دختركي باشي عبوس و بهانه گير،
گريه كني،فرياد بزني و هر چيزي دَم دستت بود را پرت كني،
اشك بريزي بي بهانه،به هر بهانه،
نگران نباشي كه چشم هايت قرمز شده،سايه چشمت خراب شده، ريملت مي ريزد،لكه اش به روي پيراهن او مي ماند،
رد اشك كرم پودرت را خراب مي كند.
ساده باشي،بي ادعا،
مي داني محبوبم هميشه گريه يك زن از اين نيست كه چيزي دلش را شكسته،يا از حرفي يا كاري رنجيده،
گاهي تنها براي اين است كه تو صدايش كني،در آغوشش بگيري و او بي دفاع،دلش بلرزد،قلبش تند تر بزند،
نفسش به شماره بيافتد،سرش را روي سينه تو بگذارد و با ضربان قلب تو آرام بگيرد و بداند تنها يك مرد در اين دنيا هست كه كافي است پاي او در ميان باشد،
كافي است تو بگويي و او بشنود كه دوستش داري،
لعنتي حالا كه اينها را دانستي آغوشت را باز كن،
بهشت يعني اين كه تو دستتت را به سمت من دراز كني،مرا به سمت خودت بكشي و در آغوشت نگه داري،
بهشت اينجاست و مي توان در اين لحظه مُرد.
فرشته من