روشنی زندگی ما

عجیب است مادری....

1391/7/14 18:38
نویسنده : ارغوان
298 بازدید
اشتراک گذاری

عصر ٥ شنبه پاییزی که میدونین چه دلگیره چه برسه که مامان آدم هم نباشه تا لااقل یه سری بریم پیشش  ناچار بعد از یه کوچولو اشک ریختن نشستم به وبلاگ نویسی(البته قبل از اون یه پدر خوب عسلکمان رو برده بود دد) و به محض پاشدن از پای کامپیوتر موبایلمو برداشتم که ببینم ساعت چنده که دیدم اس ام اس دارم:

آسمان رنگ شب دوری گرفت

مهر تو آمد به قلبم جا گرفت

تا سحر غم با دلم همخانه بود

از فراغ تو دلم دیوانه بود

یاد تو چندی است مهمانم شده

خاطراتت آفت جانم شده

هر چه میگویم سخن از یاد توست

در سکوت من فقط فریاد توست....

 

چشمان ترم با خوندن این اس ام اس خیس خیس خیس میشوند و نه تنها چشمانم که تمام صورتم....

مــــــــــــــــــــــــادرم بود درست وقتی برایم این اس ام اس رو داد که منهم بی نهایت دلتنگش بودم خدا میداند و فقط خدا میداند که وقتی نیست اعتماد به نفسم هم کم میشود و نمیدانم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیتونم هیچ کاری بکنم تا نباشد ....تنها کسی است که همیشه و تحت هر شرایطی میتونم روش حساب کنم.....عجیب است....عجیب....

آیا دوردانه دوست داشتنی و بی همتای مادر هم بعد هااااا همچین حسی به من خواهد داشت؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا داند.....

بعدا نوشت:خدایـــــــــــــــــــــــــــــــآ بمیرم برای اونایی که مادر ندارن................گریهههههههههههههههه

بعدا نوشت ٢:هیــــــــــــــــــــــــچ وقت فکر نمیکردم اینقدر وابسته باشم به مادرم هر چی بزرگتر میشم بدتر میشم!!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ضحا
18 مهر 91 15:25
خدا مامانتو برات نگه داره.