روشنی زندگی ما

دعا کن فرشته من ....

گل پسر مامانی سلام اومدم بگم دعا کنی دعا کنی که همون جوری که همیشه بهترین ها واسمون اتفاق افتاده این دفعه هم همون جوری بشه میدونم که می خوای از خدا و ایمان دارم که خدا هم میخواد واسمون پس دعا کن فرشته مامان... مثل این نینی کوشولو....                              ...
31 فروردين 1390

اولین سرما خوردگی

پسر ناز مامان سلامممممممم الهی مامان بمیره و تو رو مریض نبینه....کلی غصه خوردم دو سه روزی مریض شده بودی و مف و تف ات آویزون بود و سرفه میکردی بد جور که به قول باباییت با هر سرفه ات انگاری یه تیر به قلب ما میزدن .... نمیدونم چی شد که مریض شدی آخه من که مواظبت بودم تو این سه روز هم هر روز رفتیم دکتر تا زودی خوب بشی از ریه کوشولوت هم عکس گرفتیم که خدا رو شکر دکتر گفت سالمه..... شکر خدای مهربون الان خیلییییییییییی بهتری فقط کمی سرفه میکنی که اونم ایشالله زودی خوب میشه.خیلیییییییییییییییی سخته وقتی سرحال نباشی مادر الهییییییییییی همیشه تنت سالم باشه و خنده هاتو ببینم جیگرم ........... ...
29 فروردين 1390

عکس های اولین نوروز با تو

کل پسرم نمیدونی که امسال عجب سالی بود آخه اولین عیدی بود که من مامان و مهدی بابا شده بودیم و از این بابت هم خوشحال بودیم و هم متحیررررررررررر ولحظه سال تحویل یه حس جدید داشتم که قابل وصف نیست و حتما بابات هم همین جور حرف که نمیزنه ولی از چشاش میشد فهمید که خوشحاله فقط و فقط نگات میکرد و نمیدونم تو ذهنش چی میگذشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوشبختانه با اینکه سال تحویل ساعت ۲ و ۵۰ دقیقه بود ولی شما بیدار بودی و ما خوشحال از اینکه بیدار بودی ایینم چند تا عکس چند لحظه پس از تحویل سال اولین روبوسی عید که بابایی غرق در شادی بود از وجودت من و عشق کوشولوم آیدین در عید دیدنی منزل پدر بزرگ و مادربزرگ آیدین ...
25 فروردين 1390

عیدی

گل پسرم من به جای تو خوشحالم که کلی عیدی گیرت اومده خدا رو شکر دیشب عیدی هات به مرز یک میلیون تومان رسید و قراره واست بزاریم تو بانک البته بگما باباییت هم از خود گذشتگی کرد و عیدی های خودش رو هم داد به تو . باید حالا حالاها واست پس انداز کنیم تا ایشالله و به امید خدا خیالمون بابت آیندت راحت باشه لا اقل از نظر مادی وامیدوارم با کمک خدای مهربون از همه نظر خیالمون بابت آیندت راحت باشه خدا کمک کنه بتونیم خوب و درست و راحت بزرگت کنیم ایشالله....   راستی اولین عیدی که گرفتی از منو بابا بود که ۵۰۰ هزار تومن پول بود اینو نوشتم تا ایشالله وقتی خودت بزرگ شدی و وبت رو خوندی  بدونی اولین عیدیت چی بوده و کی داده. ...
7 فروردين 1390

عذر خواهی

فرشته مامان اول میخوام عذر خواهی کنم که این مدت کمتر تونستم وبت رو به روز کنم خودت میدونی که اول که مشغول عروسی دایی بودیم و بعد یه خونه تکونی کوچولو وبعد هم عید و عید دیدنی و....  اما واسه عید وبلاگ تو رو هم خونه تکونی کردم وقالبش رو عوض کردم و چیزای خوشگل بهش اضافه کردم مبارکت باشه مامانی ...
7 فروردين 1390

اولین بار

پسر گلمممممممممممممم خیلی خوشحالم امروز پساز ۵ ماه و ۱۶ روز واسه اولین بار خودم تنهایی حمومت دادم  چه لذتی داشت عسلکم تا الان همش بابات میبردت حموم ولی امروز وقتی داشتی مولتی ویتامین میخوردی یهو همشو پس دادی و ریخت تو گردنت منم بسم الله گفتم و بردمت حموم الانم ناز خوابیدی عسلکم. ببخشید گل پسرم چند وقتیه نتونستم وبتو آپ کنم آخه میدونی که عروسی داییت بود و من گرفتار بت قول میدم زودی بیامو و عکسایی رو که خوش تیپ کرده بودی بزارم و عکسای آتلیه رو هم بزارم جیگر مامان . ...
19 اسفند 1389

پایان 5 ماهگی واتفاق خوب

روزی که ۵ ماهت تموم شد خیلی خوشحال بودممممممممممم چون میخواستم واست غذا دادن رو کم کم شروع کنم و حس خیلی خوبی داشتم و در ضمن قرار بود که آتلیه هم بریم و ازت عکسای خوشگل بگیریم . خیلی ذوق داشتم احساس میکردم بزرگ شدی و خوشحال بودم از این بابت .روزای سختی بودن ولی خیلییییییییییییییی زود گذشتن میدونم که تا چشم بر هم بزارم واسه خودت مردی شدی و من هنوز باور ندارم که مامان شدم ...... روز خوبی بود پایان ۵ ماهگیت البته همه روزای با تو بودن خوبه ولی اون روز حس متفاوتی داشتم  واست فرنی درست  کردم و اندازه یه قاشق مربا خوری بت دادم و بعد با مامانم رفتیم آتلیه و مامانی تو رو گرفته بود و من تو رو میخندوندم و کلی عکس گرفتی و کلی لباساتو عوض کرد...
5 اسفند 1389

گذشت روزها

پسر قشنگم روزها تند و تند یکی پس از دیگری گذشتن و الان که دارم اینو مینویسم تو ۴ ماه و۲۴ روز داری و من هر روز بیشتر از روز قبل دوستت دارم . ازاین به بعد سعی میکنم زود به زود واست بنویسم تا شاید یادم نره لذت روزهای با تو بودنو  لذت ثانیه ثانیه بزرگ شدنتو و کارای قشنگی که هر روز میکنی و هیچ کدوم تکراری نیستن..... از خدا میخوام این لذتا رو به همه زنان مهربون روی کره زمین بچشونه......
27 بهمن 1389