روشنی زندگی ما

دس دس دس دس....

1390/4/7 0:13
نویسنده : ارغوان
329 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مامانی سلامممممممم

باید بازم معذرت خواهی کنم که دیر شد آپ کردن وبت به چند دلیل اول اینکه ماشالله اینقده شیطون شدی که وقت واسه مامانی نمیزاری دوم اینکه یه مدت کامپیوتر خراب بود و... به هر حال الان اومدم که بازم از کارای قشنگت بگم که نمیدونی نمیدونی نخواهی دونست که هر وقت کار جدید میکنی چه شوقی وجودمو فرا میگیره نخواهی فهمید تا روزی که ایشالله پدر بشی تازه اونم نمیدونم که حال و حس منو خواهی داشت یا نه ؟؟؟؟

13 خرداد بود که یکی دوقدمی 4 دست و پا رفتی البته با کلی تلاش  الانم که مثل بنز برا خودت  میری ماشالله قربون دست و پای کوچولوت...میری و سریعا خودتو به اولین بلندی میرسونی تا بگیرش و بلند بشی که بلند هم میشی عشقت سیم و چراغ و این چیزاس...فعلا هم که پاتوقت میز ال سی دیه میری میگیرش و بلند میشی و شروع میکنی به کشیدن سیما...

دیشب نه پریشب  یعنی 4 تیر بود که یهویی دست زدی وایییییییییییییییییی که نمیدونی چقده خوشحال شدم اونقدری که از روز تولدت تا الان همچین حسی نداشتم حتی وقتی 4 دست و پا رفتی تا الان کارای خیلی قشنگی رو هر روز یاد میگیری اما این یه چیز دیگه بود اینقده خودمو از ذوق زدم وایییییییییییییی چه حالی بود آخه خیلی اوشجل دست میزدی بعد هم که ذوق منو میدیدی محکمتر دس میزدی گاهی هم دستات جا خالی میدادن خیلی با حال بود تازه خودت هم همش به دستای ناز کوچولوت که در آینده قراره به امید خدا باشون معجزه کنی نگاه میکردی  بعد که کلی ذوق کردم زنگ زدم به بابایی و براش توضیح دادم اونم کلی ذوق کرد و شب که اومد خونه تو واسش دس زدی از اون به بعد هر کی رو میدیم بش میگفتم آیدین دس میزنه هاااااااا بعد به تو میگفتم آیدین مامان دس دس دس ....

 

خلاصه کلافت کردم از بس بت گفتم دس بزنی ....اما تو گل پسرم واسه همه دس زدی و خوشحالشون کردی ....

میدونم که به امید خدا باز هستن روزایی که خیلی از کارات خوشحال بشم حتی خوشحال تر ایشالله خدا کمک کنه و تو همش کارای قشنگ و بزرگ بکنی و ما خوشحال بشیم بزرگ مرد کوچکم.....

راستی امسال روز مادر اولین سال مادر شدنم بود هر کاری کردم بیام و بنوبسم از حال و هوام نشد یعنی یه جوری بودم یه حسی داشتم  امسال خیلی بیشتر از قبل قدر مامانمو میدونستم  و از صبحش هر کی بم تبریک میگفت گریم میگرفت باورم نمیشد خدای بزرگ منو لایق مادر شدن دونسته و تو فرشته کوچولو واسم فرستاده اما حقیقت داشت اون روز واسم سخت بود بنویسم اما الان مینویسم تا بمون اما ای کاش اومده بودم و نوشته بودم تا یادم میموند .....به هر حال امیدوارم خدای مهربون به  همه زنان دنیا این طعمای شیرین رو بچشونه .....

دوستت دارم عسلکم الان خیلی خستم سر فرصت  عکسای خوشگلت رو هم میزارم ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)