روشنی زندگی ما

نکن بچه !!!

تو اتاق رو تخت داری مثل همیشه با بابا متی(به قول خودت ) بازی میکنی و از ارکان مهم این بازیهای پر از هیجان همیشگی هم این است که مامان اگگان (باز هم به قول خودت ) هم باید الزاما و حتما نظاره گر باشد که اگر نباشد یا کار داشته باشد اصلا بازی شروع نخواهد شد طبق این دیالوگ : مامان اگگــــــــــــــــــــــــــــان بیا آیدین نگاش کن داره بازی میکنه..... بابا متی داشت سر به سرت میزاشت که خیلی شیک و قشنگ و دلبرانه گفتی بابا متی نکــــــــــــــــــن بچه !!!!!!!!!!!هههههههههه فدات بشم من که جملات خودمون رو به خودمون پس میدی یگانه مادر....... ...
17 آذر 1391

بد رقم...

فشار رومه بد رقممممممممممممممم............ فشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار میدونی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
17 آذر 1391

سخت است مادری

خدایــــــــــــــــــــــــــــــا طــــــــــــــــــــــــــــا قتم ده........ عسلکم رو از شیر گرفته ام بعد از 2سال و 1 ماه و 5 روز....... الان حال خوبی ندارم اما خواهم گفت سختیهایش رو نه برای عسلک که برای خودم.......... ...
10 آبان 1391

یه عصر پاییزی

و چه میچسبد نوشیدن چای در یک عصر دلگیر پاییزی با پسر شیرینمان که تمام دلگیری اش فراموشمان شود و چه خوب است داشتن تو.... پروردگــــــــــــــــــــــــــارا سپاس     ...
3 آبان 1391

بدون عنوان

خدا میداند که بهترررررین حال دنیا از آن من است وقتی اینقـــــــــــــــــــــــــــــدر زیبــــــــــــــــــا میگی سلام چچوری؟حوبی؟ سنامتی؟ واصلا مگر میشود بد بود زیبای من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دوستت دارم یگانه ی من ...
3 آبان 1391

تولدت مبارک

  یگانه ی بی تای دوست داشتنی مادر دومین سالروز تولدمان مبارک......... با کلمات نمیتونم احساسم رو بگم فقط میتونم بگم دو سـال است که مـــــــــــــــــادرم و هنوز باور ندارم....... پــــــــــــــــروردگارا ســــــــــــــپاس...... عکسامون در ادامه مطلب         این هم عسلک شلخته ما که یه عکس هم با کیکش نداره از بس شیطونی کرد ماشالا لا حول ولا قوه الا بالله..... ...
14 مهر 1391

عجیب است مادری....

عصر ٥ شنبه پاییزی که میدونین چه دلگیره چه برسه که مامان آدم هم نباشه تا لااقل یه سری بریم پیشش  ناچار بعد از یه کوچولو اشک ریختن نشستم به وبلاگ نویسی(البته قبل از اون یه پدر خوب عسلکمان رو برده بود دد) و به محض پاشدن از پای کامپیوتر موبایلمو برداشتم که ببینم ساعت چنده که دیدم اس ام اس دارم: آسمان رنگ شب دوری گرفت مهر تو آمد به قلبم جا گرفت تا سحر غم با دلم همخانه بود از فراغ تو دلم دیوانه بود یاد تو چندی است مهمانم شده خاطراتت آفت جانم شده هر چه میگویم سخن از یاد توست در سکوت من فقط فریاد توست....   چشمان ترم با خوندن این اس ام اس خیس خیس خیس میشوند و نه تنها چشما...
14 مهر 1391

دارم شکست میخورم

امروز دقیقا یک هفته اس که لب به پسونک نزدی!!!!!!! خیلی صبر کردم که همه چی اوکی بشه و بعد برات بنویسم از این ماجرای غرور انگیز اما حیف که اینقدر اذیت شدی و اذیت کردی که کم آوردم و الان گفتم تا کمی سبکتر بشم مادر بمیرم برات نمیدونم من اشتباه کردم؟؟؟؟یعنی الان هنوز وقتش نبود تو آمادگیو نداشتی ؟؟؟؟؟ نمیدونم؟؟؟؟؟ اما اینو میدونم که الان یه هفته اس برنامه خوابت فوقالعاده به هم ریخته فکر نکنی اصلا و ابدا سراغشو نمیگیریا اما بی خواب شدی و بهانه گیر و این هم تو رو هم ما رو خیلی کلافه کرده اما چاره ای نیست و نمیشه کوتاه اومد خیلی شبا هزار بار خودمو لعنت میکنم که چرا این کار رو کردم و کاش نمیکردم و هر لحظه میخوام تسلیمت بشم اما الحمدلله تا حالا نشد...
18 شهريور 1391

خدایــــــــــــــا!!!

خــــــــدایا ! ! ! یا خیــلی برگردون عقبــــ یا بــزن بره جــلو! اینــجای فیلم زنــدگیم خیــــــلی خش داره … اینو یه جایی خوندم جالب اومد به نظرم : وقتي خدا مشكلات تو رو حل مي كنه تو به توانايي هاي او ايمان داري. وقتي خدا مشكلاتت رو حل نمي كنه او به توانايي هاي تو ايمان داره ارغوان نوشت :خدایا من ندارم توانایی ندارممممممممممممممم ولی یه کوچولو ایمان دارم خودت درستش کن
8 شهريور 1391

خدایی کن مادر خوب

  نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش. که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند. هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو. با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو. به هیچ کس امید نمی بندد جز تو. به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو. فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیت "یکّه شناس" است. اوج نیاز و بیچارگی اش را حسّ?می کنی؟ اوج قدرت و حیات خودت را درک می کنی؟ اگر او را محروم کنی، چه کسی او را می پرورد؟ و تو... که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای؛ می شود محرومش کنی؟ می شود کنارش نباشی و نمانی؟ آن هم زمانی که نیاز و تکیه گاه و امید او، فقط و فقط تویی! تجربه ی خدا بودن، اله بودن، تمام امید و پنا...
2 شهريور 1391