روشنی زندگی ما

روز پدر مبارک

    تا دیروز فقط همسرم بودی و امروز پدر فرزندم از دیروز تا امروز و همیشه روز توست روزت مبــــــــــــــــــــــــــــــارک   تقدیم به همه پدرای مهربون دنیا و پدر نازنیم پدر كه باشي !!! با تمام سختي ها و مشقت هاي روزگار،با ديدن غم فرزندت مي گويي : "نگران نباش ، درست ميشود. خيالت تخت ، مــــــــــن پشتت هستم " پدر كه باشي ؛ سردت مي شود و كت بر شانه ي پسر مي اندازي. چهره ات خشن مي شود و دلت دريايي....آرام نمي گيري تا تكه ناني نياوري پدر كه باشي ؛ عصا مي خواهي ولي نمي گويي. هرروز، خم تر از ديروز، جلوي آينه تمرين محكم ايستادن مي كني پدر كه باشي ؛ در كتابي جايي نداري و هيچ چيز زير پايت نيست. بي منت...
16 خرداد 1391

دنیای این روزای ما

بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند                       تار موی توست اما ریشه ی عمر من است   عشق من ایتن روزا سخت درگیر دندون در آوردن هستی و میدونم که خیلی اذیت میشی دندونای کرسیت دارن در میان یکی پس از دیگری و 4 تا پشت سر هم امون نمیدن عسلکم یه ذره استراحت کنه خیلی اذیتی بد خوابی شب و نخوردن و جیغ کشیدن از علائمته مادر....بمیرم یه بار که داشتی جیغ میکشیدی دیدم که یه قسمتی از لثه ات آویزونه عین اونایی که جراحی کردنااااااا جیگرم خون شد اون روز ابدا ناهار نخوردی و من هم جچون دیده بودم لثه ات رو ا...
14 ارديبهشت 1391

لغت نامه این روزای عسلک

مایی=ماهی آن=ماشین تممممو=نموم (تازگیها خیلی از این واژه استفاده میکنی ) شخ شخ=شاخ شاخ شاخ ژن=زندایی!!!!!!!!!! دا=دایی عم=عمه عمو=عمو برق=ماشین لباسشویی (چون بهش میگیم برق داره دست نزن) ال=الو هاو=خداحافظ (ههههههههههه) س(به فتح س )=سلام پش=پسته ودیگه بقیشو یادم نمییاد بعدا که آپ کردم و کامپیوتر رو خاموش کردم کلی یلذم میاد میدونم که... بعدا نوشت:کلی چیز دیگه یادم رفته بود : حام=خاموش شوو=روشن اوشا=افتاد بیده=بده دش=کفش تا تا=تاب تاب دیش=جیش باز یادم اومد اضافه میکنم  
30 فروردين 1391

دوباره خسته ام.....زیااااااااااادددد

..................................... پی نوشت : آیدین من الهییییییییییی که: روزگارت بر مراد ، روز هایت شاد شاد آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار قلبت از غصه دور ، بخت و تقدیرت قشنگ عمر شیرینت بلند . . . بازم حر فای تکراری .... بازم از نخوردنات خسته ام از جیغ جیغات خسته ام بازم از...... اصلا از همه چی و همه کس و بیشتر از همه ا خودم خسته ام..... امشب هم مثل همیشه تلاش کردم شام بهت بدم نخوردی و نشستم پای نت تا واست آهنگ بهترینی کامران و هومن (یکی از آهنگای مورد علاقه ات )رو دانلود کنم که لعنت به این سرعتا و فیلترا یه کم طول کشیدو آخرش هم دانلود نشد و یهو دیدم صدات نمییاد برگشتم دیدم جلو تی وی خوابت برده اینجوری الهی...
19 فروردين 1391

دومین نوروز با تو

  دنیای مادر سال نوت مبارک الهییییییی همیشه روزگار دلت شاد و لبت خندون باشه     نمیدونم چرا تا واست مینویسم چشام پر از اشک میشه اما میدونم که واسه همین کمتر واست مینویسم این روزا دقیقا سوم فرودین تو ١٨ ماهه شدی یعنی ١سال و ٦ ماه یعنی ٥٤٥ روز ... الهی شکر الهی شکر بابت ٥٤٥ روزی که تو صحیح و سالم کنارم بودی الهی شکر بابت ٥٤٥ روزی که به عشق تو شبم رو روز و روزم رو شب میکردم الهی شکر بابت ٥٤٥ روزی که همیشه دلواپسم (البته  به علاوه اون مدتی که فهمیدم تو شکممی ) الهی شکر بابت ٥٤٥ روزی که خودم رو یادم رفته والهی شکر بابت ٥٤٥...
9 فروردين 1391

خسته ام.......

این روزا  سختترین روزایی که تا حالا تجربه کردم  یا بهتر بگم یکی از سختترین روزا ... اونقده خسته ام که نمیتونم  وبلاگتو آپ کنم مادر....دوس هم ندارم بشینم و هی واست غر ردیف کنم اما دیدم هر چی منتظر میمونم حالم که بهتر نمیشه بزار یه درد و دلی بکنم شاید بهتر شدم... بزرگترین و بهترین دارایی ام این روزا تا سر حد مرگ کلافه ام و نگران و داغون و هر صفت بد دیگه ای که سراغ داری مامانم میگه تا حالا سر از تیمارستان در نیووردی خیلیه بابات میگه دقت کردی که همه خوشحالی و ناراحتی ات برمیگرده به خورد و خوراک آیدین؟ خوب چی کار کنم هر کی هر چی بهم بگه من همونم نمی تونم خودمو عوض کنم نه که نخواما نتونستم نسبت به تو بی خیال باشم...
28 بهمن 1390

هوش ات رو قربوووووووووووون......

دیشب یه اتفاقی افتاد که دوس داشتم هر چه زودتر بیام و واست بنویسمش از الان میخوای  کاراتو از مامان مخفی کنی ناقلا پسرم ؟ من ؟ من که مامان خوبی برات بودم ؟ نداشتیماااااااا پنهون کاری نداشتیم.... ماجرا اااز اونجا شروع شد که وقتی  بعضی روزا خونه بابام بودیم بابام در حال چای خوردن بود  آیدین قند دلش میخواست و با اشاره به بابام میگفت قند بده و بابام هم چون میدونست که من دعواشون میکنم (به دلیل بی اشتهایی آقازاده و محرومیت از هله و هوله )بهش یواش میگفت اوسسسسسسسس یعنی مامانت نفهمه که من بهت قند میدم( همون حالتی رو در نظر بگیرین که عکسای بیمارستان دارن انگشت اشاره رو بینی ) و منم که باید خودمو میزدم به اون راه و آیدین بدون ه...
22 دی 1390

بهشت یعنی...

برای همسرم مي داني، امروز، درست امروز چند روز است كه ...، مي داني دست خودت نيست، زن كه باشي،حريص مي شوي، حسود مي شوي، به كم قانع نيستي،مي خواهي به تمامي از آن تو باشد، مي خواهي آن عطر مردانه تنها براي تو باشد، تنها تو ببويي، ديوانه ايي و تمام ديوانگي ها را از بَري، مي خواهي شهرزادي باشي تك شهريار، مي خواهي تمامي قصه ها را تنها گوش او گوش باشد. مي داني زن كه باشي بايد صبور باشي،درد بكشي، مدارا كني،بغض خفه ات كند و تو لبخند بر لب داشته باشي، بايد بغض ها را خاك كني. اما مي داني رفيق،زن كه باشي گاهي دلت مي خواهد دختركي باشي عبوس و بهانه گير، گريه كني،فرياد بزني و هر چيزي دَم دستت بود را پرت كني، اشك بريزي بي بهانه،به هر بهانه،...
13 دی 1390